ﺍﮔﻪ ﺑﭽﻢ ۲ ﻗﻠﻮ ﺑﺸﻪ ﯾﮑﯽ ﺩﺧﺘﺮ ﯾﮑﯽ ﭘﺴﺮ + نوشته شده در دو شنبه 25 آذر 1392 ساعت 1:0 توسط sanazbela
خدایا....به تنهاییت قسم! دل هیچکس را به انچه قسمتش نیست عادت نده.........!!!! + نوشته شده در یک شنبه 24 آذر 1392 ساعت 23:43 توسط sanazbela
+ نوشته شده در شنبه 23 آذر 1392 ساعت 13:10 توسط sanazbela
كساني كه ساده هستند را احمق فرض نكنيد... باور كنيد كه انها خودشان نخواستن "هفت خط"باشند...!!!!!! + نوشته شده در شنبه 23 آذر 1392 ساعت 13:10 توسط sanazbela
توی آسانسور بودم یه دختری هم سوار شد
اول ساکت بود بعد گفت : چطوری ؟ گفتم : الحمدلله یه نگاهی به من کرد ، هندزفری شو جابجا کرد ! معلوم شد داره با تلفن حرف می زنه! هیچی دیگه منم تسبیحم رو از تو جیبم در آوردم ادامه دادم : الحمدلله الحمدلله الحمدلله الحمدلله الحمدلله ﺁﻗﺎ ﻣﺎ ﯾﻪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺍﯾﻨﺎ ﺳﻪ ﺗﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺍﺭﻥ ﺳﻪ ﻗﻠﻮ !!!!
ﯾﻌﻨﯽ ﻻﻣﺼﺒﺎ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﭙﯽ ﭘﯿﺴﺘﺸﻮﻥ ﮐﺮﺩﯼ .....ﺣﺎﻻ ﺍﺳﻤﺎﺷﻮﻥ: ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﭘﺮﯾﺴﺎ ﭘﺮﯾﺎ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﺮﺳﻪ ﺗﺎﺷﻮﻥ ﻣﯿﮕﻦ ﭘﺮﯼ !!!! ﮐﻼ ﻣﻠﺘﯽ ﺭﻭ ﺳﺮﮐﺎﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ...... حالا ﭼﻨﺪ ﻭقت ﭘﯿﺶ ﯾﮑﯿﺸﻮﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﮐﻨﻪ؛ داداشم ﻭﺍﺳﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺤﮑﻢ ﮐﺎﺭﯼ کنه، ﺭﻓﺘه ﺑﻪ هر ﺳﻪ ﺗﺎﺷﻮﻥ ﺗﺒﺮﯾﮏ گفته؛ ﺑﻌﺪﺍً فهمیده ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﯾﮑﯿﺸﻮﻥ ﮐﻪ ﻋﺮﻭﺳﻢ ﻧﺒﻮﺩﻩ ﺗﺒﺮﯾﮏ گفته :)) ﺣﺎﻻ ﺍﯾﻦ ﻫﯿﭽﯽ، ﺗﻮ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺑﻪ ﺑﺎﺑﺎﻡ می گم: ﻓﮏ ﮐﻨﻢ ﺍﯾﻦ ﺩاماﺩﻩ ﺑﯿﻦ ﺍﯾﻦ ﺳﻪ ﺗﺎ، ﺩﻩ ﺑﯿﺲ ﺳﯽ ﭼﻞ ﮐﺮﺩﻩ ! ﺍﯾﻦ ﯾﮑﯽ ﺭﻭ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ فرموده! ﺍﺧﻪ ﺍﯾﻨﺎ ﮐﻪ ﺍﺻﻼ ﺑﺎﻫﻢ ﻓﺮﻕ ﻧﺪﺍﺭﻥ! ﺑﺎﺑﺎمم ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﻣﯿﮕﻪ: " ﺧﺎﮎ ﺗﻮ ﺳﺮﺕ ﺑﭽﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﺼﻔﻪ ﺗﻮست ﺭﻓﺘﻪ ﯾﻪ ﺯﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﺎ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺯﺍﭘﺎﺱ، ﺗﻮ ﯾﻪ ﺩﻭﻧﻪﭘﻨﭽﺮﺷﻢ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑﮕﯿﺮﯼ؟" بعضی از پسرارو فقط میشه به چشم خواهری دید و لا غیر !
حداقل هر 39 روز یک بار از دوستانتان خبر بگیرید آیا میدانید لذت بردن یعنی بری مهمونی ، شب جلو تلویزیون خوابم برده بود برداشت پدر و مادر از تحصیل در دانشگاه : باز یه سوالی مغزمو پریشون کرده عمو زنجیر باف جان فقط یه ایرانی اونم از نوع تهرانی می تونه از دود شهر فرار کنه تا بره شمال هوای تازه تنفس کنه ، بعد اونجا هی تند تند قلیون بکشه ! فقط یک زن ایرانی میتونه هیچ وقت کار امروز رو به فردا ننداز . . . دختر : بابا میتونم برم پیش دوستم درس بخونم ؟ آبادانيه رو عقرب نیش میزنه ورژن جدید خدايا لطفا برو و به بعضي از آنهائی که ادعای ايمان داشتن دارند يادآوري کن که تو خدا هستي نه آنها ! اينائي که هميشه کليد دارن اما زنگ ميزنن و آسايش آدمو بهم ميزنن فقط يه ايراني ميتونه شامپو رو تو يه هفته تموم کنه و تهش رو با آب قاطي کنه و يک ماه بيشتر استفاده کنه خدا نگذره از كساني كه شير حموم رو روي وضعيت دوش ميبندن و از حموم خارج ميشن ! عمه توماس اديسون مجددا در بيانيه اي به مردم شريف ايران اعلام کرد : توماس فقط برق را اختراع کرده است . . . لطفا به خاطر قبضش ما را مورد عنايت قرار ندهيد تا حالا دقت کردين سر سفره وقتي به طرفت ميگي نمکدون رو بده ، اول خودش نمک ميريزه رو غذاش ، بعد ميده به تو اگر میخواهی در زندگی قدمهای بلند برداری ، بهتره شلوار کردی بپوشی دقت کردین فقط یه ایرانی میتونه بعد از چند روز کنگر خوردن و لنگر انداختن و استراحت ، وقتی پاش میرسه خونه خودش + نوشته شده در شنبه 23 آذر 1392 ساعت 12:30 توسط sanazbela
نه اینکه کمر خم کند...نه....فقط....
+ نوشته شده در یک شنبه 10 آذر 1392 ساعت 11:57 توسط sanazbela
! ...معنی مادر WHEN I CAME DRENCHED IN THE RAIN………………… وقتی خیس از باران به خانه رسیدم BROTHER SAID : “ WHY DON’T YOU TAKE AN UMBRELLA WITH YOU?” برادرم گفت: چرا چتری با خود نبردی؟ SISTER SAID:”WHY DIDN’T YOU WAIT UNTILL IT STOPPED” خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟ DAD ANGRILIY SAID: “ONLY AFTER GETTING COLD YOU WILL REALISE”. پدرم با عصبانیت گفت: تنها وقتی سرما خوردی متوجه خواهی شد BUT MY MOM AS SHE WAS DRYING MY HAIR SAID” اما مادرم در حالی که موهای مرا خشک می کرد گفت “STUPID RAIN” باران احمق THAT’S MOM!!! این است معنی مادر + نوشته شده در شنبه 9 آذر 1392 ساعت 18:34 توسط sanazbela
فرزند عزیزم :
آن زمان که مرا پیر و ازکار افتاده یافتی، اگر هنگام غذا خوردن لباس...هایم را کثیف کردم و یا نتوانستم لباسهایم را
بپوشم
اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده است صبور باش و درکم کن
یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور
میشدم روزی چند بار لباسهایت عوض
کنم برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور
میشدم بارها و بارها داستانی را برایت
تعریف کنم...
وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم،با تمسخر به من ننگر وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه م یاری نمیکند،فرصت بده و عصبانی نشو وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند،دستانت را به من بده...همانگونه که تو اولین قدمهایت را کنار من برمیداشتی....
زمانی که میگویم دیگر نمیخواهم زنده بمانم و میخواهم بمیرم،عصبانی نشو.. روزی خود میفهمی
از اینکه در کنارت و مزاحم تو هستم،خسته و عصبانی نشو یاریم کن همانگونه که من یاریت کردم
کمک کن تا با نیرو و شکیبایی تو این راه را به پایان برسانم فرزند دلبندم،دوستت دارم + نوشته شده در شنبه 9 آذر 1392 ساعت 18:34 توسط sanazbela
در شگفتم که سلام آغاز هر دیدار است ولی در نماز پایان است . شاید این بدین معناست که پایان نماز آغاز دیدار است.دکتر علی شریعتی
+ نوشته شده در شنبه 9 آذر 1392 ساعت 15:30 توسط sanazbela
ڪاشـــــ فقط بوבـے
وقتـے بغض مـےڪرבم!
بغلم مـےڪرבـے و مـےگفتـے...
ببینمـــــ چشمـــــاتو
منـــــو نگاه کـטּ...
اگه گریـ ـہ کنـے قهـــــر مـےڪنم میرمـــــا!! + نوشته شده در شنبه 9 آذر 1392 ساعت 15:30 توسط sanazbela
در مقابل یک فرد معلول با سرعت کم راه بروید ! در مقابل مادری که فرزندش رو از دست داده بچه تون را نبوسید ! در مقابل یک فرد مجرد از عشقتون نگید ! و خلاصه … در برابر کسی که نداره از داشته هاتون مغرورانه حرف نزنید !!!
+ نوشته شده در شنبه 9 آذر 1392 ساعت 15:23 توسط sanazbela
پاهایم را که در آب میزنم ، ماهی ها جمع میشوند شاید اینها هم فهمیده اند که یک عمر طعمه ی روزگار بوده ام !
+ نوشته شده در شنبه 9 آذر 1392 ساعت 15:23 توسط sanazbela
دلگیرم از تمام الفبای بی کسی به خصوص این پنج حرف : ف ا ص ل ه
+ نوشته شده در شنبه 9 آذر 1392 ساعت 14:16 توسط sanazbela
باورکن این روزا به غیر از من ،
چیزی تو رویاهات اضافی نیست !...
باید با قُرصام مهربون تر شم،
بعد از تو روزي دوتا کافی نیست! . . .
+ نوشته شده در شنبه 9 آذر 1392 ساعت 14:16 توسط sanazbela
بعضی ها هستن وقتی به ما میرسن با کلی اعتماد به نفس میگن: “من با بقیه فرق دارم و مثل همه نیستم” بعد معلوم میشه تنها فرقشون اینه که از بقیه خیلی بدترن … + نوشته شده در شنبه 9 آذر 1392 ساعت 14:16 توسط sanazbela
سرد است اما
سرما نمی خورم
تو نگران نباش
کلاهی که سرم گذاشتی
تا گردنم را پوشانده است
+ نوشته شده در شنبه 9 آذر 1392 ساعت 14:16 توسط sanazbela
دلت که میگیره
یهو دنیات کوچیک میشه یهو همه چیز غیر قابل دسترس میشه یهو همه چیز نشدنی میشه اونوقت در اووووج ناامیدی...یه تلفن, یه اس ام اس, یه پیغام, یه خبر میتونه همه چیز رو برامون دوباره خوب کنه,شاد کنه,امیدوارمون کنه سعی کنیم از همدیگه بیشتر خبر بگیریم... انســــانهــــا عمومـــــا" دو دستــــه انــد :
تـــــو . . . . و بقــیــــه . . . . + نوشته شده در یک شنبه 26 آبان 1392 ساعت 20:32 توسط sanazbela
+ نوشته شده در یک شنبه 26 آبان 1392 ساعت 20:32 توسط sanazbela
کاش می شد روی خط سرنوشت روزهای با تو بودن را نوشت.. سرنوشت , ننوشت گر نوشت , بد نوشت اما باور کن نمی توان سرنوشت خویش را از سر نوشت !
باز هنگام سحر قلمی از تکه زغالی مانده از آتش شبی سرد میلغزد بر روی تن سرد و بی روح ورق. و باز هم ردی از سوز دل بر روی خط های یخ زده کاغذ مینویسد. وباز قصه پر غصه تکرار .... روزی درختی بودم تنومند و زیبا ، قدی کشیده و شاخ و برگ تماشایی داشتم . عاشق شدم . . . !!!! عاشق صدای خوش هیزم شکن . . . !!! و تن خود را بی آلایش تقدیم بوسه های درد آور تبر او کردم و چه راحت شکستم ، بی صدا خورد شدم ، چه دیر فهمیدم بی رحم است دل سنگ هیزم شکن و سخت تر تبر او که سوزاند تنم را ، حالا دیگر زنده نبودم درخت نبودم ، در چشمان سرد او فقط هیزم بودم و بس سرنوشتم چه بود ؟ حالا که نه درخت بودم و نه سایه ای داشتم و نه ریشه ای نه برگی و نه مهمان ناخوانده ای که بر روی دستانم بنشیند و برای دل کوچکش آواز بخواند و بر خود بلرزد و با آهی سرد دوباره پر باز کند و به اوج برود و چه ناجوانمردانه تکه های خرد شده ام در شومینه رو به چشمانش آتش گرفت و او فقط لذت برد من در آتش میسوختم و او . . . و حالا زغالی بیش نیستم و خطی شدم بر خطوط یخ زده ورق تا شاید ماندگار باشم و همه بدانند روزی درختی بودم تنومند که عشق مرا به زغالی تبدیل کرد سیاه و دل سوخته . . . + نوشته شده در چهار شنبه 15 آبان 1392 ساعت 21:14 توسط sanazbela
من
بی تو
در غریب ترین شهر عالمم...
بی من
تو در کجای جهانی
که نیستی؟!... + نوشته شده در چهار شنبه 15 آبان 1392 ساعت 21:14 توسط sanazbela
سلام مهربونم ،میدونم بنده خوبی نیستم،میدونم تنهام نذاشتی میدونم با وجود گناهایی که داشتم همیشه مراقبم بودی خدا جونم باز هم تنهام نذار،کنارم باش
الان بیشتر از قبل ازت انتظار دارم،چون به غیر از خودم باید مراقب یکی دیگه هم باشی که ازم دوره ولی دلم باهاشه جونم به جونش بنده،بیشتر از خودم یا هر چیز و هر کس دیگه ای دوسش دارم یکی که به خاطر من غرورشو شکست و کاریو انجام داد که دوست نداشت،خدا جونم اگه اون طوریش بشه من نمیتونم زنده بمونم حالا حکمت کاراتو میفهمم کسی که مال من بود و عاشقم برام فرستادی،قول میدم لیاقتشو داشته باشم عشقم دوست دارم خدا جون عاشقتم + نوشته شده در چهار شنبه 15 آبان 1392 ساعت 21:8 توسط sanazbela
از این ور و اونور شنیدم داری عروس میشی گلم مبارکت باشه ولی آتیش گرفت این دلم خیال می کردم با منی، عشق منی، مال منی فکر نمی کردم یه روزی راحت ازم دل بکنی باور نمی کردم بخواهی راستی راستی تنهام بذاری آخه یه عمر همش بهم گفته بودی دوسم داری گفته بودی عاشقمی به پای عشقم می شینی + نوشته شده در چهار شنبه 15 آبان 1392 ساعت 21:8 توسط sanazbela
یه ژاپنی به زنش می گه: ” Taki Mashita ” زنش می گه: ” Masu Kushi ” مرد ژاپنی ناراحت می شه می گه: ” Dakara Tsu Shimashi Ta ” زنش گریه می کنه می گه: ” Nimi Tasuni Watashi Yaku Misamihi ” یه جوری می خونی انگار سر در میاری! + نوشته شده در یک شنبه 21 مهر 1392 ساعت 23:11 توسط sanazbela
ایا هرروز شما تکراريست؟! آيااز افسردگى وبى انگيزگى رنج ميبريد؟آيا اززندگى خسته شده وهيچ پيشرفتى نداريد؟ + نوشته شده در یک شنبه 21 مهر 1392 ساعت 23:1 توسط sanazbela
|